فیک ملکه هایتانی ها | پارت ۲
پارت قبلی★
https://wisgoon.com/p/TR4L6L8L6S
آنچه گذشت (انگار سریاله😀💪🏿)
رِن :: چه جلسه ایی؟؟؟
ایزانا :: خودت الان میفهمی
از زبان نویسنده ::
رِن خیلی کنجکاو بود که ببینه منظور ایزانا چیه که یکدفعه....
پارت جدید ::
از زبان نویسنده ::
که یکدفعه هانما و کیساکی اومدن
از زبان کارکتر ها ::
رنِ :: ایزانا منظورت اینا بودن؟؟؟
ایزانا :: آره
از زبان نویسنده :: ایزانا رفت به بالا ترین جای ممکنی که اونحا جلسه گذاشته بودن تا کل جمعیت بشنون
(حدودا اونجا ۵۰۰ نفر بودن که مال گنگ نتجیکو بود!)
از زبان کارکتر ها ::
ایزانا :: همه گوش کنید...
ایزانا :: در این لحظه گنگ والها میخواد با گنگ نتجیکو یکی بشه و رهبر گنگ والها در اینجا حضور داره
ایزانا :: کیساکیتتا و هانماشوجی بیاید جلو
از زبان نویسنده ::
کیساکی و هانما رفتن تا خودشون رو معرفی کنن و ایزانا بهشون جایگاه فرماندهی در تنجیکو داد و وقتی گنگ تنجیکو و والها باهم یکی شدن جمعیت تنجیکو از ۵۰۰ نفر به ۸۰۰ نفر رسید!
جلسه تموم شده و همه رفتن خونه!!!
از زبان کارکتر ها ::
ویو خونه هایتانی ها ::
ران :: جلسه امروز خیلی خسته کننده بود
ریندو :: آره
ران :: رِن حالت خوبه؟؟؟
ران :: رِن صدامو میشنوی؟؟؟
رِن :: ها چی آره آره
ران :: رِن حالت خوبه؟؟؟
ریندو :: انگار از وقتی که جلسه گنگ شروع شد تا الان توی فکری چیشده؟؟؟
رِن :: انگار وقتی اون کیساکی تتا رو دیدم حالم یجوری شد!!!
ران و ریندو باهم :: چیییی حالت چیشد؟؟؟
رِن :: نمیدونم اما انگار از اون خوشم نیومده!
ران :: وای خدا باز قراره چی بشه!؟
ریندو :: مگه قراره چیزی بشه؟؟
ران :: هر موقع رِن از کسی خوشش نمیاد یا طرف قاتله یا قراره آدم مضری باشه!
ریندو :: حالا ک همه چیز خوبه!
رِن :: خب راست میگی ریندو شاید امروز حالم بده و اینجوری شدم وگرنه چرا باید از ی آدم اینجوری بدم بیاد!
(کیساکی لاورا ببشقیددد🤌🏻😔)
از زبان نویسنده :: دیگه ران و ریندو رِن شامشون رو خوردن و بعد رفتن و خوابیدن و رِن دیر تر رفت توی اتاقش!
از زبان کارکتر ها ::
رِن :: ن...نه امکان ن...نداره **با کلی استرس**
● ִ ۫ ˑ ⠀⠀⠀⠀⠀. ⠀⠀⠀✦ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀* ⠀⠀⠀. . ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀✦⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀. . ゚ . . ✦ , .
برای ادامه ۳۰ تا لایک و ۲۰ تا کامنت
پارت قبلی★
https://wisgoon.com/p/TR4L6L8L6S
آنچه گذشت (انگار سریاله😀💪🏿)
رِن :: چه جلسه ایی؟؟؟
ایزانا :: خودت الان میفهمی
از زبان نویسنده ::
رِن خیلی کنجکاو بود که ببینه منظور ایزانا چیه که یکدفعه....
پارت جدید ::
از زبان نویسنده ::
که یکدفعه هانما و کیساکی اومدن
از زبان کارکتر ها ::
رنِ :: ایزانا منظورت اینا بودن؟؟؟
ایزانا :: آره
از زبان نویسنده :: ایزانا رفت به بالا ترین جای ممکنی که اونحا جلسه گذاشته بودن تا کل جمعیت بشنون
(حدودا اونجا ۵۰۰ نفر بودن که مال گنگ نتجیکو بود!)
از زبان کارکتر ها ::
ایزانا :: همه گوش کنید...
ایزانا :: در این لحظه گنگ والها میخواد با گنگ نتجیکو یکی بشه و رهبر گنگ والها در اینجا حضور داره
ایزانا :: کیساکیتتا و هانماشوجی بیاید جلو
از زبان نویسنده ::
کیساکی و هانما رفتن تا خودشون رو معرفی کنن و ایزانا بهشون جایگاه فرماندهی در تنجیکو داد و وقتی گنگ تنجیکو و والها باهم یکی شدن جمعیت تنجیکو از ۵۰۰ نفر به ۸۰۰ نفر رسید!
جلسه تموم شده و همه رفتن خونه!!!
از زبان کارکتر ها ::
ویو خونه هایتانی ها ::
ران :: جلسه امروز خیلی خسته کننده بود
ریندو :: آره
ران :: رِن حالت خوبه؟؟؟
ران :: رِن صدامو میشنوی؟؟؟
رِن :: ها چی آره آره
ران :: رِن حالت خوبه؟؟؟
ریندو :: انگار از وقتی که جلسه گنگ شروع شد تا الان توی فکری چیشده؟؟؟
رِن :: انگار وقتی اون کیساکی تتا رو دیدم حالم یجوری شد!!!
ران و ریندو باهم :: چیییی حالت چیشد؟؟؟
رِن :: نمیدونم اما انگار از اون خوشم نیومده!
ران :: وای خدا باز قراره چی بشه!؟
ریندو :: مگه قراره چیزی بشه؟؟
ران :: هر موقع رِن از کسی خوشش نمیاد یا طرف قاتله یا قراره آدم مضری باشه!
ریندو :: حالا ک همه چیز خوبه!
رِن :: خب راست میگی ریندو شاید امروز حالم بده و اینجوری شدم وگرنه چرا باید از ی آدم اینجوری بدم بیاد!
(کیساکی لاورا ببشقیددد🤌🏻😔)
از زبان نویسنده :: دیگه ران و ریندو رِن شامشون رو خوردن و بعد رفتن و خوابیدن و رِن دیر تر رفت توی اتاقش!
از زبان کارکتر ها ::
رِن :: ن...نه امکان ن...نداره **با کلی استرس**
● ִ ۫ ˑ ⠀⠀⠀⠀⠀. ⠀⠀⠀✦ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀* ⠀⠀⠀. . ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀✦⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀. . ゚ . . ✦ , .
برای ادامه ۳۰ تا لایک و ۲۰ تا کامنت
۱۷.۵k
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.